هــِـــــــــی فُلانی . . .

تمام نوشته هایم را به تاریخ امروز مُهر نکنید ، لطفا !

هــِـــــــــی فُلانی . . .

تمام نوشته هایم را به تاریخ امروز مُهر نکنید ، لطفا !

زندگی ام را دوست داشتم ،فقط وقتی تو بودی !

امروز برای من خیلی سخت گذشت ، صبح واقعا دلم نمیخواست چشمهایم را باز کنم ، سه روز تعطیلی است و من تنها در خانه مانده ام ، نمیدانم تو کجا هستی و چه کاری میکنی ، اما هی یاد تو میفتم و هی اشکم سرازیر میشود ، که اگر بودی چه کار میکردیم ، که اگر بودی چقدر خوشحال میشدیم ، چقدر میتوانست بهتر باشد ، و هی به این فک میکنم تو دوست دختر جدید داری ، تو لحظه ای به این که در کنار من باشی فک نمیکنی ، دلم میخواهد میتوانستم پرواز کنم و بروم پیش خدا و کلی گله و شکایت کنم از این تنهایی مزخرف و برگردم ، چون خدا صدایم را از اینجا نمیشنود . یک ماه دارد تمام میشود و من هر چقدر چنگ به دامن خدا انداختم انگار نه انگار ، گوش هایش را گرفته و رویش را برگردانده ، میخواهم بروم بالا و مثل بچه ها غر بزنم و گریه کنم ، بروم بالا و اشکهایم را ببیند و دلش برایم بسوزد ، دلم میخواهد خدا یک کاری کند 

اینکه ادم چشم انتظار کسی باشد که دلتنگش شده خیلی سخت است ، و هی قلب ادم درد میگیرد اما لب ها باید بخندد ، چون توی این خانه تنها کسی که میداند چه بر سر تو امده خودت هستی و پدر نمیداند لبخند زدن چقدر درد دارد . . .

از دلم پاک نمیشوی چرا ؟

این دفعه  18 ام است که شماره ات را پاک میکنم ، اولین بار که میخواستم حذفش کنم دست و دلم لرزید و یک ساعت بی وقفه گریه کردم ، همان اسم طولانی که توی ان رستوران نوشته بودی مانده بود ، و من قدرت نداشتم خاطره هایت را پاک کنم ، ان شکلهای دوست داشتنی و ان پسوند های خنده دار را ، اما بعد از ان دلم طاقت نیاورد و دوباره سیوش کردم ، هی پاک کردم ، هی نوشتم ، اما امروز صبح دیگر نتوانستم ببینم چگونه هر یک 30 دقیقه یکبار با او حرف میزنی ، تویی که برای من وقت نداشتی ، تویی که از صبح تا شب کار میکردی ، تویی که توی شرکت دست به گوشی نمیزدی ، نتوانستم ببینم و فقط گریه کردم و بعد دوباره پاک کردم . . .

رفتنت انقدر یکباره بود که هر کسی میخواهد بپرسد چه خبر ، میگوید "الف" برنگشت ، و تو با دوست دختر جدیدت هر شب حرف میزنی و بدون شب به خیرش خوابت نمیبرد ، و هی او را با من مقایسه میکنی و هی میخواهی چیزی بنویسی و پشیمون میشوی ، این را وقتی فهمیدم که دیدم "الف" ایز تایپینگ شد . . .

هو الحق - پست موقت

نیاز به نوشتن و نگه داری از خاطرات و نوشته هایم همانند نفس کشیدن برای من ضروری است .


+مجبور شدم اینجا رو بسازم ، هر چقدر منتظر بلاگفا موندم درست نشد .