هــِـــــــــی فُلانی . . .

تمام نوشته هایم را به تاریخ امروز مُهر نکنید ، لطفا !

هــِـــــــــی فُلانی . . .

تمام نوشته هایم را به تاریخ امروز مُهر نکنید ، لطفا !

هیچکی هیچ وقت کاری نکرد که به مذاق ما خوش بیاد ، هیچکی تو دنیا یه حرفی نزد که پاش وایسه و دل ما غنج بره از فکر کردن بهش ، همه تا جا داشت ترکمون کردن ، همه تا حدی که میشد دلمونو شکستن ، همه تو خوشی هاشون دور ما خط کشیدن ، واسه همه شدیم گوش وخودمون لال شدیم ، واسه همه شدیم شونه و بغض  هامونو ریختیم تو دلمون ، با ادمها کاری ندارم ، ادم ن دیگه ، بیشتر از این انتظاری نیست ، گله ام از خداست ، اون دیگه چرا ؟

+اشتباه  کردم به بلاگفا دوباره اعتماد کردم ، دوباره روزهای حساس زندگیم جا خالی داد 

توی قلب من یک دختر تنها نشسته است ، یک دختر ارام و کوچک ، یک دختر عاشق و احساساتی ، که توی این سالهای زندگی ام دو نفر این دختر را دیدند ، یک نفر که "ع " باشد توی 8 سال دوستی این دختر را کشف کرد و یک نفر دیگر "الف" توی چند ماه اول دوستیمان این دختر را دید ، و همین باعث شد من یکجور عجیبی عاشق الف شوم ، یکجور ناجوری قلبم برایش بتپد و دستم موقع دیدن عکس جدیدش یخ بزند ، الف تنها مردی خواهد بود که فراموشش نمیکنم ، نه به خاطر عشق و دوست داشتن ، به این دلیل ک تنها مردی بود ک قلبم را لمس کرد و از دوست داشتن بدون هوس برایم گفت .


+"ع" جان کجایی ؟ لااقل خطی خبری ، بی انصاف . . .

دلم گرفته و انگار با اینجا غریبه باشم ، بلگفا دست و پا شکسته درست شد ، دوس دارم وبلاگمو از تو لپ تاپ در بیارم ، بغلش کنم زار زار گریه کنم ، همه خاطراتم جلوی چشمام داره از دست میره ، اون وبلاگم مثل سنگ صبور بود اما اینجا هیچ شباهتی به اون جا نداره و حالا که قلبم پر از درده اصلا با نوشتن اروم نمیشم ، غمگینم و هیچ چیزی ارومم نمیکنه ،حتی اینجا نوشته هامم دوس ندارم . . .



شب خوبی بود ، تا ساعت 4 همه بیدار بودن و من تلاشم ساعت 6 نتیجه داد و خوابم برد ، دیرتر از همه اونها و صبح ساعت 8 بدون دلیل پریدم و به این فک کردم که اگه تو بودی چقد بهتر بود . . .


+جوونی همین شب های پر از استرسه

داغ بر دلم میگذارند انهایی که سراغت را میگیرند ، تو بگو چه بگویم !

داشتم به قدیم فکر میکردم که گفته بودم ماندنت غمگین تر است اقای الف و حالا نمیدانم این که کلا نیستی بهتر است یا همان نصفه نیمه بودنت ، هر چند سهم من از تو روزهای دوست داشتنی و طولانی خوبی بوده است ، اما به هر حال هر چیزی رو به زوال میرود ، همان طور که دوران خوشی من و تو هم به پایان رسید و تو یکهو دست کشیدی از هر چه که بود و نبود ، در یک ماه از این رو به آن رو شدی و من ماندم و هزار و یک خاطره جای جای این شهر ، بین عطرهایت ، من ماندم و هزار گفتگو شیرین ، من ماندم و عکسهای خنده دار دو نفری و غمگین تک نفره . . .و شدم یک زن که مثال رابطه امان رو به زوال میرود. . .

شبهای سخت امتحان

یک میز بزرگ پر از برگه و کتاب و دفتر روبرویم هست و تو ، توی عکس کوچک پروفایلت توی یک گوشی ، هوش از سر من برده ای و نمیگذاری درس بخوانم !


+راستی ، چرا رفتی ؟

خوشبختی بزرگی تو راهه . . .

من هنوز خواب میبینم ،ک این خودش غنیمته ، برای دیگرون یه خواب ، برای من یه حقیقته

دیشب بعد از والیبال که باختیم کتاب را باز کردم که یکی از امتحان های امروزم رو بخونم ولی دریغ از یه خط ، تا ساعت 3 چشم به تو دوختم و گریه کردم تا خوابم برد و در خوابم امدی بعد از یک ماه و صبح فقط لمس دستهایت تو خاطرم مونده بود .


+گوشیم با بطری اب خیس شده ، شارژ نمیشه ، الانم خاموش شد . ای خدااا 

خدای بندگان گنه کار ، منم همون همیشگی . . .

خدا که صدای مرا نمیشوند ، اگر گوش به حرفهای شما میدهد ، بهش بگویید دلم گرفته است ، اگر دیدیدش سلام مرا برسانید و بگویید دلم شکسته است ، اگر دل به دل شما میدهد بهش بگویید تنهایی سخت است ، و خسته ام ، اگر جواب شما را میدهد بهش بگویید امیدم را نا امید نکند ، اگر خدا شما را بنده خودش میداند ، بگویید که با این بنده گنه کار درمانده اش اشتی کند . . .